تصمیمگیری پیچیده مستلزم نوعی آمادگی ذهنی است.
شجاعت، محبوبیت، هوش، و تمام ویژگیهای معمولی که در زمانهایی دشوار در نظر میگیریم در قیاس با این سؤال اساسی رنگ میبازند که آیا او در مواجهه با موقعیتی پیچیده میتواند درست تصمیمگیری کند یا خیر؟
به بیان بهتر، ویژگیهای شخص کافی نیستند. آنچه تصمیمگیرنده در این مواقع نیاز دارد استعداد تصمیمگیری نیست، بلکه نوعی تمرین یا روتین است، گامهایی مشخص برای مواجهه با مشکل، ارزیابی ویژگیهای منحصربهفرد آن و سبکسنگین کردن گزینهها.
ما عادت داریم سریع بهسراغ نتایج تصمیمات پیچیده برویم و از مسیری که به آنجا ختم شده عبور کنیم. اما گاهی، وقتی اهمیت موضوع بالا باشد، باید فیلم را روی دور کند بگذاریم.
استیون جانسون در کتاب دوراندیشی و در اهمیت رمانهای کلاسیک مینویسد:
وقتی این رمانها -یا زندگینامههای شخصیتهای تاریخی که به همان اندازه غنی هستند- را میخوانیم، فقط سر خودمان را گرم نمیکنیم، بلکه تجربیات واقعی خود از جهان را بازنگری میکنیم. وقتی خود را در برابر یکی از انتخابهای دشوار زندگی میبینیم، بیش از هر چیز لازم است آن را با چشمان باز و یر اساس شرایط خودش بسنجیم. به همین سبب است که در کنار علم هنر را هم داریم. ما داستانهایی داریم؛ بله، زمانهای واقعگرا جزئشان هستند اما، همانطور که خواهیم دید، ژانرهای دیگری از داستان را در اختیار داریم که آگاهانه برای کمک به ما نوشته شدهاند تا بتوانیم چشمانداز وسیعتری داشته باشیم و برای نتایج غیرقطعی مهیا باشیم. آنها نامهایی چون برنامهٔ سناریو، بازی جنگی، شبیه سازی همادی، و طرح و پشامرگ دارند. هیچیک از آنها را نباید با هنر والا اشتباه گرفت، اما نقطهٔ اشتراکشان با رمانهای واقهگرا توانایی حقیقتاً اعجابانگیز مشاهدهٔ تیزبینانهتر جهان است. دیدن تکتک حلقههای اثر انکشت همانطور که واقعاً هستند. آنها نسخههاس ساده برایمان نمیپیچند، اما چیزی به ما میدهند که به همان میزان ارزشمند است: تمرین.