شاید سخت‌ترین بخش ماجرا در مسیر ماندن باشد. تو گویی یک جاهایی دیگر حرف از خلاقیت و نوآوری نیست، باید تحمل کرد و تاب آورد.

شاید از عمده‌ترین دلایل انحراف از مسیر، وقفه‌ها و حواس‌پرتی‌‌ها باشند.

دو ایدهٔ کلی به ذهن‌ام خطور کرد:

یکی همان‌هایی که برای‌مان آشنا هستند و غالباً مقاومت در برابرشان کار آسانی است چون از پیش برای‌شان راه‌حلی یافته‌ایم؛

و دومی، ممکن است از جایی گزیده شویم که برای‌مان ناآشنا است. تازگی دارد. غیرمنتظره است. به ذهن‌مان حتی خطور هم نکرده و در برابرش از پیش آمادگی نداریم.

گاهی به شوخی می‌گویم برای شروع یک کار، ترس از شکست خنده‌آور به نظر می‌رسد. دیگر برای هر کسی این ذهنیت شکل گرفته که ممکن است در ادامهٔ مسیر شکست پیش آید. و ما تا دل‌تان بخواهد ایده و پیشنهاد و مشاور برای برون‌رفت از وضعیت شکست داریم. آن‌چه شاید جای ترس دارد، ترس از پیروزی در لحظه‌ای است که برای آن آمادگی کافی را نداریم. کار جلو می‌رود اما تو عقب مانده‌ای. مشتری‌ها سرازیر می‌شوند و تو آمادگی لازم برای پاسخ‌گویی به این حجم از سفارش را نداری. شرایط مهیا می‌شود و اما تو ظرفیت ذهنی و روانی لازم برای پذیرش آن وضعیت را در خودت پرورش نداده‌ای.

و اما چگونه در مسیر بمانیم؟

ما معمولاً از روی دست‌پاچگی، زود پذیرای وضعیت‌هایی می‌شویم که خارج از تصور و پیش‌بینی ما بوده.

دورنمایی از آینده در ذهن‌مان شکل می‌گیرد که وخامت اوضاع را پیش چشمان‌مان می‌آورد.

شاید شکستن آینده به امروز و این لحظه کارآمد باشد.

در این لحظه چه کاری از دستم ساخته است؟