محدودیت منابعی که در اختیار داریم، غالبن ما را به سمت گزینههای در دسترس هدایت میکند.
یکی-دو مثال روزمره:
پشت فرمان اتومبیلمان هستیم و رانندهای با بوق ممتد ما را آزرده میکند. پیش از فکر کردن به گزینههایی که میتوانیم انتخاب کنیم، احتمالن با بوق بیوقفه واکنش نشان میدهیم.
دوستی بارها با رفتاری ما را میرنجاند و در این فکر که او را از دایرهٔ دوستیمان حذف کنیم. پیش از آنکه راههای ارتباطی و سبک تعامل خود را بازنگری کنیم، به دوستی با او خاتمه میدهیم.
مثالی دیگر:
یک مدل از گوشی همراه چشممان را میگیرد. اگر حسابمان موجودی کافی داشته باشد، احتمالن هشتاد و سه درصد از دغدغهٔ ذهنیمان خرید آن گوشی میشود.
گویا ما عادت کردهایم همان ابتدای کار، سراغ آخرین راهکارها برویم.
این شیوهٔ تصمیمگیری که صرفن به گزینهٔ «در دسترس» بسنده کنیم، بدون اینکه سایر منابع در اختیارمان را در نظر بگیریم، ناکارآمدترین تصمیمهاست.
تحقیقات هم نشان داده که هر گاه اسباب کارهای منفعلانه بیشتر در دسترس باشد، «در دسترس» بودن خودش به تنهایی برگ برنده است.
لسلی آلدرمن میگوید بعد از یک روز پر مسئولیت، جلوی تلویزیون نشستن به مراتب راحتتر است تا اینکه بند کفشتان را ببندید و برای پیادهروی به بیرون از خانه بروید. ممکن است فعالیت ورزشی لذت بیشتری داشته باشد، اما یادتان باشد پای تلویزیون نشستن گزینهٔ در دسترس است.
همیشه هم دور نگهداشتن گزینههای در دسترس از خودمان کارساز نیست. تمرین و تمرین و تمرین لازم است تا خودمان را به سایر گزینهها برسانیم.
همین حالا پست قبلیام را کلیک کنید و بخوانید و نظرتان را برایم بنویسید.
یک پرسش:
آیا این تنها گزینه برای شما بعد از خواندن این پست است؟
به این فکر کنید که چطور میتوانیم با منابعی که در اختیار داریم بهترین تصمیم را بگیریم.