بیایید دوباره فکر کنیم.
کارهای بدنی را دوست دارم. دورهای که گویی پشت میزنشینی بس فراگیر است، از اینکه تکانی به جسم و بدن خود دهم، گریزان نیستم.
میدانید، کارآمد است. بگذارید مروری کنیم بر تعریف کارآمد بودن:
وقتی که مهندسان از اصطلاح کارآمد استفاده میکنند، منظورشان این است که بازدهی کار از نیرویی که صرف انجام آن شده بیشتر است.
نه، اشتباه فکر نکنید. قرار نیست از صبح تا شب بیل بزنید. اما بدک نیست گاهی با کارهای بدنی، یدی، فیزیکی و هر آنچه دوست دارید اسماش را بگذارید، فضایی برای ذهن در نظر بگیرید که فرصت هضم اطلاعات را داشته باشد.
میگویم «من» که نگویید از خودش مایه نگذاشته، برای ما روضه میخواند. من هنوز هم ترجیح میدهم در برنامهٔ روزانهام یک کار بدنی جای دهم. به خودم هم سخت نمیگیرم. دنبال امکانات یک باشگاه ورزشی هم نیستم. از در دسترسترین موجودیات بهره میبرم. همه را هم که رد کنم، دیگر برای کمی پیادهروی بهانهتراشی نمیکنم.
واقعیت این است که بعضی ایدهها هستند که با راه رفتن بهتر میتوان راجعبهشان فکر کرد تا با نشستن پشت میز تحریر.
یک آرمان یونانی میگوید: هم از لحاظ جسمانی تلاش کنید و هم از لحاظ ذهنی، و بعد از میوهٔ کوششهایتان بهره ببرید. دست و پا همانقدر در یادگیری مؤثر است که ذهن.
فکر میکنم مشکل ما معمولاً این نیست که تمرکز نداریم، بلکه نداشتن آرامش ذهنی حاصل از پرمشغلگی و آشفتگی روزانه است. فرصتی برای نرم کردن ذهن، تا به آن اجازه دهیم دنبال نوآوری باشد.
زیگموند فروید زمانی نوشته بود ما نمیتوانیم از دنیا به بیرون پرت شویم. تصمیمگیری و فکر کردن صرفاً مرتبط به ذهنتان نیست. متعلق به کل وجود شماست. به تمام جسمتان.
مخلص کلام، به قول دیمن یانگِ فیلسوف:
ذهن یا جسم به تنهایی ما را تعریف نمیکنند، این همگرایی آنهاست که ما را میسازد.