گاهی ترس از تغییر، ریشه در ترس از تصمیمگیری دارد. با هر تصمیم چیزهای زیادی را از دست میدهیم. این «از دست دادن» چشم ما را در برابر تغییر کور میکند.
معلمی که مسجد را خراب کرد
به بیش از دو دههٔ پیش بازمیگردد. در یک روستایی مسجد کوچکی وجود داشت. اهالی روستا، با توجه به کوچک بودن فضای مسجد، امکان برگزاری و پذیرایی از مردمان محدودی را داشتند. در طی حرفهایی که بین هیئت امنا ردوبدل میشد، گزینههایی چون ساخت یک مسجد جدید مطرح بود. عملاً چنین امکانی وجود نداشت چون با توجه به مکان مناسبِ مسجد در روستا، ترجیح آن بود که در همان مکان باشد. گزینهای که در فکر آنها میگذشت و به زبان نمیآمد، تخریب مسجد و ساخت یک بنای تازه در همان مکان بود. هیچیک از آن افراد توانایی مطرح کردن و پیاده کردن این فکر را نداشتند. معلم روستا هم که به خود جرأت میدهد و این ایده را بیان میکند، کسی اعتنایی نمیکند. صبح یک روز، با کلنگ به دیوار مسجد میکوبد و روند تحریب را آغاز میکند. آن مسجد به دست معلم تخریب شد.
ممکن است از یاد ببریم
ممکن است از یاد ببریم که گاهی پایان یک روند، میتواند آغاز یک روند تازه باشد. اما چنان به تعصبات ذهنی و آنچه از پیش ساختهایم میچسبیم، که تغییر در این روند را پذیرا نیستیم و مقاومت میکنیم. ترس از نتیجهٔ تصمیم تازه، نباید باعث شود به وضعیت آشفتهای که ایجاد شده بسنده کنیم و روند تغییر را در لفافه بپیچیم.
این سکون و ایستایی تا جایی دوام میآورد. شایستهتر آنکه پیش از آنکه خود فروبریزد، آن را تخریب و روند تازه را جایگزین کرد.
ترس از نتیجهٔ تصمیمگیری، میتواند ما را در دام عدم تصمیمگیری بیندازد. همواره به یاد داشته باشیم که یک «تصمیم غلط» بهتر از «تصمیم نگرفتن» است.
به زبان روبرت گانتر، نویسنده و متفکر در حوزهٔ تصمیمگیری:
آنها که در رودخانه قایقسواری کردهاند، میدانند بیشترین حالت پایداری قایق، نه در سکون، بلکه در هنگام حرکت کردن و پارو زدن ایجاد میشود.