پیش‌نوشت: ما گاهاً به‌خطا، بحران‌ها را بلایای طبیعی چون سیل، زلزله، طوفان و سایر اقدامات انسانی با نتایج ناگهانی و فاجعه‌بار در نظر می‌گیریم. شاید یک ساعت پرسهٔ بیهوده در شبکه‌های اجتماعی برای‌مان بحران به حساب نیاید چون پیامد ناخوشایند و فوری برای‌مان دربرندارد.

بحران‌های می‌توانند در سطح خرد و کلان رخ دهند و ذهن فریب‌کار ما غالباً آن‌هایی را برای‌مان پررنگ و برجسته می‌کند که در سطح کلان توجه ما را جلب می‌کند.

آن‌چه بیشتر مدنظر قرار داده‌ام، بحران‌هایی بوده که در زیست روزمرهٔ خود با آن‌ها دست به گریبان هستیم اما چشم و گوش‌مان به روی آن‌ها بسته مانده و اصلاً  زیر عنوان بحران برای‌مان تعریف نمی‌شوند.

فراموش کردن.

همه می‌دانیم پیشگیری بهتر از درمان است. اما آن‌چه در واقعیت با آن روبه‌رو هستیم، درگیر شدن با فرآیند درمان است تا روند پیشگیری. چه جریان پنهانی در کار است؟

روبرت گانتر، نویسنده در حوزهٔ تصمیم‌گیری، می‌نویسد:

«ما تصمیم‌های نادرستی را که به نتایج فاجعه‌آور منجر نشوند، به سادگی فراموش می‌کنیم و تمام ذهن‌مان تنها بر روی تصمیم‌هایی که واقعاً به فاجعه منجر شده‌اند، متمرکز می‌شود».

این طبیعت انسان است؛ تا آسیبی نبینیم، ضرری متحمل نشویم، هزینه‌ای پرداخت نکنیم،‌ چشمِ ذهن‌مان باز نمی‌شود.

ما -احتمالاً ندانسته و ناآگاهانه- این سطح از فکر کردن -که توانایی ما را در درس گرفتن از اشتباهات و خطاهای جزئی پرورش می‌دهدـ را مختص به سازمان‌هایی می‌دانیم که در شرایط پرریسک کار می‌کنند نه آن‌که در سطح فردی و زندگی روزمره به کار آید.

غالباً این‌طور بوده که حوادث دگرگون‌ساز باعث تغییر رویه و سبک اندیشهٔ آدمیان شده است. انگشت‌شمارند کسانی که پیش از روی دادن این قبیل حوادث تغییر را آغاز می‌کنند.

ایدهٔ آموزش در آستانهٔ خطر که روبرت گانتر مطرح می‌کند،‌ این است که به تصمیم‌گیری‌هایی بیندیشید که شما را تا آستانهٔ بحران پیش برده‌اند،‌ هر چند دست تصادف و احتمال، شما را از دام نتایج تأسف‌بار آن‌ها رهانیده باشد. از آن‌ها درس بگیرید و رفتار خود را برای آینده تغییر دهید.

ادامه دادن.

پذیرفته‌ام -شاید شما هم به این نتیجه رسیده باشید- که چندان هم نمی‌توانیم همیشه هشیار باشیم و پیش از روی دادن بحران‌ها،‌ رفتار خود را تغییر دهیم.

فرهنگ ما غالباً آغاز کردن و ادامه دادن را تشویق و تقویت می‌کند و آن را برای ما در قالب یک هنجار معرفی می‌کند.

قماربازی را در نظر بگیرید که در یک بازی مبلغی را وسط گذاشته و آن را باخته. آنگاه برای جبران اشتباه قبل و بازگرداندن پول خود، باز همان اشتباه را دوباره تکرار می‌کند و مبلغی دیگر را از دست می‌دهد! اگر تصورش برای‌تان سخت است، کافی است بازی‌های رایج در شهربازی را پیش چشم قرار دهید.

این است فرهنگِ اشتباهِ ادامه دادن و در روان‌شناسی به آن «ناتوانی در جلوگیری از ضرر بیشتر» می‌گویند.

بارها شده است که پس از انجام یک اشتباه و دوباره تکرار کردن آن، با خود می‌گویم ای کاش در همان اشتباه اول متوقف شده بودم.

چه بسا در نظر گرفتن یک قمارباز باخته برای‌مان آسان باشد، اما این‌که یک اشتباه را خودمان و در فضایی کوچک‌تر تکرار می‌کنیم و ادامه می‌دهیم، دشوار.

یک ساعت پرسهٔ بیهوده در شبکه‌های اجتماعی ما را به این خطا می‌اندازد که یک ساعت و دو ساعت تفاوتی نمی‌کند! و نهایتاً، یک ساعت دیگر پرسهٔ بیهوده. بازی‌ای که احتمالاً  تا به فاجعه منجر نشود، ما را متوقف نمی‌کند (به اصل اول بازگردید).

گاهی هم نقطهٔ رشد ما نه در آغاز کردن، که در متوقف کردن یک روند است.

به بیانی آشنا، جلوی ضرر را هر جا بگیری، نفع است.