یک نکته از نسیم طالب آموختهام. قبلاً گفتهام و باز مینویسم:
ما باید از مسئله به کتاب برسیم و نه بالعکس.
مصداق همین حرف در فضاهای دیگری هم هست. تاجری میگفت بازرگان از مارکت به محصول میرسد.
و نکتهٔ دیگری که در قالب یک پرسش توجهام را جلب کرده و بیارتباط با جملهٔ بالا نیست:
منتظر باشیم به ارث ببریم یا دست به کار شویم تا میراثی به جا بگذاریم؟
ارث، احتمالاً ار جنس شانس است. نوعی آسودگی که می تواند خیالت را راحت کند که پشتوانهای برای زیستن داری. بله، فراهم است.
میراث از جنس رضایت است. نوعی نیاز روحی ما برای زیستن. آری، ساختن است.
همیشه از اینکه خودم را زیر ذرهبین قرار دادهام، پشیمان نشدهام. در ارث شما پیگیر دیگران هستید و در میراث، باید پیگیر خودتان باشید.
در نگاه اول، اختلاف تنها از یک جمله تا جمله بعدی است. در بلندمدت، این اختلاف ناچیز، دو مقصد کاملاً متفاوت است.
حیفام آمد از کریس گیلبو نگویم. او مینویسد شانس، سرنوشت، دوران کودکی، امتیازات اجتماعی هیچکدام از اینها بیتأثیر نیستند. ترکیبی از عوامل گوناگون شخصیت کنونیتان را شکل داده است و خوب یا بد نمیتوانیم به طور کامل مسئول گذشتهٔ خود باشیم.
با این حال، آنچه ما در قبال آن مسئولیت داریم، آیندهٔ ماست. آنچه از این به بعد اهمیت دارد خیلی با شانس ارتباط ندارد و بالعکس با انتخابهای خودمان ارتباط زیادی دارد.
پیگیر خودتان باشید و از همین حالا برای به جا گذاشتن میراث دست به کار شوید.
برایتان آرزوی خوششانسی میکنم!