این‌گونه نیست که برای تصمیم درست «باید» اشتباه کرد؛ اما «اشتباه کردن» می‌تواند یک منبع یادگیری خوب برای تصمیم‌های درست آتی باشد.

در سال ۱۹۵۳، آیندهٔ شغلی جیمز برک در شرکت جانسون اند جانسون تقریباً قبل از آن‌که شروع شود، داشت به پایان می‌رسید! مدت کوتاهی پس از ورود به شرکت، پست مدیریت محصول را برای چند مورد از داروهای کودکان که در همان زمان در بازار موجود بودند،‌ به عهده گرفت. پروژهٔ فروش همه آن داروها، به شکست‌های بزرگ تجاری منجر شد. شکست‌های تجاری بزرگی که ارزش هر یک از آن‌ها به چند میلیون دلار بالغ می‌شد. مدیریت ارشد او را خواست. همه انتظار داشتند که برک اخراج شود. اما به جای این کار، مدیر ارشد شرکت به او گفت که «عصارهٔ کسب‌وکار، تصمیم‌گیری است و تصمیم‌گیری درست، جز با اشتباه کردن امکان‌پذیر نمی شود. فقط دقت کنید که یک اشتباه را دو بار انجام ندهید».

واقعیت این است که یک اشتباه خوب، می‌تواند بهتر از ده‌ها تصمیم درست چیز به آدم بیاموزد.

اگر مدیر جانسون اند جانسون، به اندازهٔ کافی مجرب و نابغه نبود، احتمالاً برک را فوراً اخراج می‌کرد. اما با فراهم کردن فرصتی برای اشتباه کردن و آموختن، برک به یکی از بهترین مدیران شرکت جانسون اند جانسون تبدیل شد و یکی از ده مدیر اجرایی برتر تاریخ نام گرفت.

او با این کار کمک کرد تا فرهنگ جدیدی شکل بگیرد؛ فرهنگی که در آن اشتباه کردن مجاز شمرده می‌شود.

ذهن ما این‌گونه است که همان آغاز کار می‌خواهد پایان کار را ببیند؛ موفقیت قطعی را می‌طلبد و در این نقطه جایی برای اشتباه کردن باقی نمی‌گذارد.

توصیهٔ روبرت گانتر، نویسنده در حوزهٔ تصمیم‌گیری این است:

برخی گام‌های عملی غیرمنتظره بردارید. حتی اگر به موفقیت قطعی آن‌ّها اطمینان ندارید. این تجربه‌ها،‌روش تصمیم‌گیری شما را در آینده تحت تأثیر قرار خواهند داد.