اول حرف
مدتها پیش این موضوعِ مبهم ذهنام را مشغول کرده بود که برای تصمیمگیری به یک «چیز» نیاز است.
آن چیز چیست؟
۱
مطمئناً شما هم در وضعیتهایی قرار گرفتهاید که باید تصمیم میگرفتهاید و زمان زیادی هم نداشتهاید. در این وضعیتها چگونه دست به تصمیم میزنید؟
وقتی اولویتها مشخص نباشد، ارزشها مشخص نشده باشند و مترومعیار شفافی هم در کار نباشد، کاتورهای تصمیم میگیریم و دست به عمل میزنیم.
و بعد توجیه منطقی تصمیمی که گرفته شده است.
فاجعه است.
۲
اگر در فضای کسبوکار هم فعالیت کرده باشید، شاید یک نکته توجه شما را جلب کرده باشد. هم صاحب کار دنبال نیروی کار میگردد و هم شخص جویای کار به دنبال صاحب کسبوکار تا بلکه جذب شود.
جالب اینکه اینها غالباً بهم متصل نمیشوند. همیشه هم مسئلهٔ حقوق و مزایا و شرایط کار مطرح نیست، گاهی ریشه در قانون و قانونگذار دارد.
لس لیوینگستون مینویسد:
تشویق سرمایهگذاری دیرپا و رشد اقتصادی پایدار در گرو پیروی دولتها از سیاستگذاریهای شرافتمندانه، کاهش دادن مقررات دستوپاگیر و مهمتر از اینها، تضمین حقوق مالکیت است. جوامع بدون برخورداری از حقوق قانون، نخواهند توانست راه سوءاستفادههای شخصی و فساد بخش دولتی را ببندند.
۳
ما باید راهنمای شفاف و مشخصی برای تصمیمگیری و اقدام داشته باشیم؛ چه در تصمیمات شخصی و چه در فضای کسبوکار.
در تصمیمگیری روزانه زمانی میتوانیم بهتر عمل کنیم که از پیش برنامهٔ روزانهٔ کارها و وزندهی به اولویتها را یادداشت کرده تا در هنگام تصمیمگیری، اقلکم به اندازهٔ یک کپسول آتشنشانی دو کیلویی برای مهار آتش ذهن، چیز(!) در اختیار داشته باشیم.
میگویند عصارهٔ کسبوکار، تصمیمگیری است. بله، درست. زمانی بهتر میتوانید از این عصاره بهره ببرید که ارزشهای سازمان و مدل کسبوکار جلوی جشمانتان باشد.
۴
بارها -و البته با کمی اغراق- به خودم گفتهام که هشتاد درصد تصمیمگیری روی کاغذ است و بیست درصد اقدام و عمل.
آبراهام لینکلن زمانی گفته بود:
اگر برای قطع کردن درختی هشت ساعت فرصت داشته باشم، شش ساعت آن را صرف تیز کردن تبر میکنم.
۵
گاهی فکر میکنم از دستشان در میرود و یک فرد یا تیم شایسته در جایگاه مناسب خود قرار میگیرد. بنری از یک سازمان دولتی در خیابان توجهام را جلب کرد:
وقتی که قانون نیست، حتی نمیتوانیم یک انتخاب ساده داشته باشیم.

حرف آخر
یاد بگیریم پیش از اقدام تبرمان را تیز کنیم.